سمفونی باران...

آفتابی که در نگاه توست
مرا به ظهرترین تابستان می برد
***
هواشناسی حق دارد
سخت ترین زمستانها را پیش بینی کند
وقتی تو نباشی!
************************************
شاهرگ های زمین از داغ باران پرشدست
آسمانا ! کاسه صبر درختان پر شدست
زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پر شدست
چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شدست
بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پر پر خاک گلدان پر شدست
دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شدست
شهر گفتم ! شهر ! آری شهر ! آری شهر ! شهر
از خیابان ! از خیابان ! از خیابان پر شدست
بعدا نوشت ۱ : مرا بکشید اما به خاطراتم دست نزنید...
بعدا نوشت ۲ :
سیاه سیاهم
با زرد هماهنگم کن استاد!
گاه حجم یک کلاغ
کنتراست یک تابلو را حفظ میکند...
+ نوشته شده در جمعه ۱۴ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۳۵ ق.ظ توسط مهتاب
|
الهی