برای چه پاورچین پاورچین در قلبم راه می‌روید

محرمانه چرا به حرف دلم گوش می‌کنید

از صحنه‌های دلم

برای کجا فیلم می‌گیرید.

 برای خروج از قلبم

نیازی

به کودتای نظامی نبود

دوست‌تان داشتم

به دلم راه داده‌ام.

 بیرون می‌روید

مزدتان را می‌گیرید

در کافه‌های سر راه می‌نشینید

و به یاد دلم می‌لرزید

با سر نیزه که نمی‌شود به دلی وارد شد...

 

*************************************

 

من تمام شده‌ام، تمام.

چيزي به آخرم نمانده.

دنيا كم از پشيزي‌ست برايم.

و زمين،

       در نظرم،

پول سياهي چرخان در آبي‌‌ي بي‌رنگ خالي‌ست.

             مرا چه شده،

حرفهايم بي‌پيرايه و تكراري‌ست.

گويا باز هم،

خواب خراب، خواب پريشان ديده‌ام.

گويا باز هم،

از چيزي به تنگ آمده‌ام، عاصي شده‌ام...

 

************************************

 

حالا دیگر دیر است. راستی هیچ می دانی من در غیبت پُر سوالِ توچقدر

ترانه سرودم؟چقدر ستاره نشاندم؟چقدر نامه نوشتم که حتی یکی خط

ساده هم به مقصد نرسید؟رسید،اما

وقتی که دیگرهیچ کسی در خاموشیِ خانه خوابِ بازآمدنِ مسافرِ خویش را

نمی دید.

 

***********************************

 

کبوترانم را دانه می دهم

 

باز هم نمی آیی

پنجره را می بندم

 

به بهانه ی آمدن سرمای زودرس..


*********************************

 

بعدترها، روزی می­رسد که از تمام تکراری­ها خسته شوی. از تمام دوباره­ها؛

دوباره شروع کردن­ها، دوباره گفتن­ها، دوباره خواستن­ها، دوباره رسیدن­ها،

دوباره همان شدن­ها، دوباره به همان رسیدن­ها، دوباره نشستن­ها، دوباره

مردن­ها، دوباره بخشیدن­ها، دوباره اشتباه کردن­ها، دوباره پشیمان شدن­ها،

دوباره نشدن­ها، دوباره­ها و دوباره­ها.همان وقت­هاست که پا پس می­کشی و

می­میری. حتی اگرهزارسال عمر کنی...

 

**************************************

 

                                     گنجشک‌ها لاف می‌زنند      

                                      جیک جیک، جیک جیک

                                   جیک ِ هیچ ‌یکشان در نیامد

                                      تو که دور می‌شُدی...

 

                   ************************************

 

هی فلانی زندگی شاید همین باشد؟

یک فریب ساده و کوچک.

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او و جز با او نمی خواهی.

من گمانم زندگی باید همین باشد …

زخم خوردن

آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست

بی گمان باید همین باشد !

 

*********************************

 

بعدا نوشت ۱ :

 

جایی ایستاده‌ام که سرم را هر طرف می‌کنم باد به صورت‌ام می‌خورد

 

نه می‌توانم حرف بزنم،

 

نه می‌توانم اشک نریزم.

 

بعدا نوشت ۲ :

 

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین

 

چه دل آزارترین شد، چه دل آزارترین؟

 

بعدا نوشت ۳ :

 

این روزها دارم درون خودم را به خاک میسپارم...