بسم الله الرحمن الرحیم ...
ابتدا از زبان مهدی استاد احمد :
مثل تمام سالهای ماضی
گذشت سال قبل بازیبازی
سال نود دوشنبهها نود داشت
یهعالم اتفاق خوب و بد داشت
تو اتفاقات نود به هر حیث
رقم زدش مهمترینشو شیث
***
سال نود یهعالمه خبر داشت
یه عالم اتفاق خیر و شر داشت
یه عالم اتفاق خیر و شر داشت
گفتن بعضیهاش یهکم خطر داشت
سال نود وای که عجب سالی بود
منتها چشمام به گل قالی بود
***
سال نود یه سال فرهنگی بود
یه دنیا قیل و قال فرهنگی بود
اوضاع فرهنگ و هنر عالی بود
برای سینما عجب سالی بود
صابخونه از فیلمای بد خسته شد
خانهی سینما نود بسته شد
دندوناشو کرد بههم قروچه
اثاث سینما رو ریخ تو کوچه
بعضی جوونا وقتی لنگِ خونهن
چرا هنرمندا مصون بمونن
اینکه دیگه داد و هوار نداره
یه وام مسکن میگیرن دوباره
همین پسرخالهی ما زن گرفت
البته وقتی وام مسکن گرفت
الهی تو دلا محبت باشه
همیشه شور عشق و وصلت باشه
نه مثل اون مراکز کذایی
که جایزه میدن به یکجدایی
جدایی درد تلخ اجتماعه
هی نباید اونو بدیم اشاعه
کثیفترین کار جهان طلاقه
به همدیگه داشتهباشین علاقه
***
چقد قشــنگ بحثمون عوض شد
شعرمونم سالم و بیغرض شد
ایشالا سال نو مبـارک باشه
پر از سعادت نود و یَک باشه ...
*************************************
گاهی عجیب دور خودت پیله می تنی
هی فکر می کنی ...به خودت چنگ می زنی
هی فکر می کنی به هزاران خیال پرت !
هی خنده می کنی و ...سپس موی می کنی !
امروز من به تو ، به خودم فکر می کنم
دریای حادثه ! به تو ای دلسپردنی !
تو : کهکشان شیری منظومه های من
خورشید : خواهر تنی ات ، ماه : ناتنی !
امروز من به رفتن خود فکر می کنم
امروز من به مرگ ... چرا داد می زنی ؟!
امروز شاعرت به جنون فکر می کند
امروز...من...به چه؟!...تو چه گفتی؟!...تو با منی؟!
با من ، تو ، قهر می کنی و می روی ؟! ... چرا ؟!
دیوانه ام ؟! ... عجب !... چه دلیل مبرهنی !
او رفت ! ...
رفت ؟!
هی ! تو ! چرا دست روی دست ... ؟!
تو که نشسته ای و در این بیتهای پست -
- هی دور می زنی و غزل دوره می کنی !
پاشو !...تمام شد غزلم !...قافیه شکست !!
او رفت ! ...هی تو !... داد بزن !...حنجره بشو !
چون که گلوی خسته ام از بغض بسته است
فریاد کن :
آهای ! چه اینجا چه جلجتا !
من ماندم و صلیب ...سه تا میخ آهنی !
زخمی ست دست و پام ولی ...آی... آی... آی !
زخمی ست روی قلب : ...لٍماذا تَرَکتَنی ؟!
حالا که من توام ، تو منی ، می دوی ؟! ...کجا ؟!
لولاک ما خَلَقتً غزل مثنوی... کجا ؟!
این شعر شطح نیست ، جنون مضاعف است !
لیلی تویی که قیس به هذیان مکلف است !
شاه سپید روی ! بیا مهره را... بچین -
- سیبی ... سیاه می شود آدم ... وَ ... آفرین !-
حی علی الصلوة! ... صلوة بلند عشق !
حی علی الفلا...خن چشمت ! ...پرنده : عشق !
وقتی پرنده شد که نگاه تو را چشید
آهو نشد مگر به امیدِ کمندِ عشق !
من در هزار دانه ی گندم گمم ... ولی
حوای قلب توست که دارد سرند عشق !
تو چشمه چشمه شور ، که من جرعه جرعه مست !
من گریه گریه شوق ، تو هم خنده خنده عشق !
قدت قصیده ایست ، لبانت رباعی است !
با تو پر از غزل شده ترجیع بند عشق !
با تو ... پر از ... غزل شده ...
با تو ...!
***
گاهی عجیب دور خودت پیله می تنی
هی فکر می کنی ...به خودت چنگ می زنی
هی فکر می کنی به هزاران خیال پرت !
هی خنده می کنی و ...سپس موی می کنی !...
از : سیامک بهرام پرور
***************************************
از درخت خرمالوی حیاط شندیم که تو در راهی
سه شنبه ساعت 8 و 44 دقیقه و 27 ثانیه ... منتظرت هستم
مثل همیشه ، پای هفت سین ، در کنار قرآن پدر بزرگ نشسته ام تا برسی
تا در آن لحظه ی ناب ، آرزوهای کوچکم را برایت بگویم
می دانم که همه را برای خدا خواهی گفت
یادت باشد امسال هم ، بعد از همه ی مردم شهر
آرزو های مرا در گوش خدا بخوانی ...
***************************************
بعدا نوشت ۱ :
به قول استاد محمد رضا ترکی :
ای کاش که فصل بی ملالی می داشت
یک صفحۀ از عذاب خالی می داشت
ای کاش که تقویم جلالی شما
یک سال نه، یک روز جمالی می داشت!
بعدا نوشت ۲ :
چون شلواری که پاره پارش کردند
دل داشتم و غصه نثارش کردند
دلتنگ تر از بنده خدایی هستم
که در سنگال برکنارش کردند
( حامد عسکری )
بعدا نوشت ۳ :
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز میکشم و میمیرم
مرگ نه سفری بیبازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری
( رسول یونان )
بعدا نوشت ۴ :
آدم برفی ها آب نمیشوند
میمیرند
بیا این شال گردن
دکمه پیراهنت
و این هویج را بردار
این بیچاره را مثل من اهلی نکن
آدم برفی ها آب نمیشوند
بعدا نوشت ۵ :
یک دو سه چهار را شمردم تک تک
آهسته به دنبال تو رفتم با شک
وقتی که بزرگتر شدم فهمیدم
تمرین جدایی است قایم باشک
دل نوشت :
در آب و گل تو مهربانی؟ ....... هرگز تو و این گناه هرگز
با همچو منی خدا نکرده ..... تو مهر کنی؟ تو؟ ؟ آه هرگز
نوروز نوشت :
سال نو مبارک
هر چند به قول شمس تبریزی عزیز :
"ايام را از شما مبارک باد
ايام می آيند تا بر شما مبارک شوند
مبارک شماييد" ...
یامقلب القلوب و الابصار
یامدبراللیل والنهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال ...
کتاب نوشت ۱ :
اگر به هر دلیل می خواستی له شدن روح کسی را ببینی آن جا زیر نور شدید
یا در تاریکی محض نیست. جایی است نه کاملا تاریک و نه به اندازه کافی روشن.
جایی است با نور کم ...
از : "سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار" مصطفی مستور
خواندن این کتاب اکیدا توصیه می شود ...
کتاب نوشت ۲ :
این همه درباره ی سال و زمان حساسیت نشان ندهید
شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید
زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است
و آنقدر می رود و می رود تا به تاریکی برسد.
طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر میرسد به تاریکی
خب همه اینجوری راضی شده ایم و داریم زندگی مان را میکنیم.
بعضی وقتها میبینی یکی از ما از این خط ها خارج می شویم
پایمان سر میخورد به اینور خط که می شود گذشته
یا یک قدم آن طرف خط به آینده می رویم ...
از : "دو قدم این ور خط" احمد پوری