مـــاه فرو مـــاند از جــمال محمّد

سـرو نبــاشد به اعتــــدال محــمّد

 قدر فلك را كمال و منزلتي نيست

در نـظــر قــدر بــا كمــال محـمّد

 وعـــده ديدار هر كسي به قيامت

ليلة أســري شب وصـــال مـحمّد

 آدم و نوح و خليل و موسي و عيسي

آمده مجموع در ظــــلال مــحمّد

 عرصه گيتي مجال همّت او نيست

روز قيامت نگر مجـــال محــمّد

 وانهمه پيرايه بسته جنّت فردوس

بو كه قبولش كنـــد بلال مـــحمّد

 همچو زمين خواهد آسمان كه بيفتد

تا بدهــد بوسه بر نعـــال مــــحمّد

 چشم مرا تا به خواب ديد جمالش

خواب نمي گيرد از خيــــال محمّد

 «سعدي» اگر عاشقي كنيّ و جواني

عشق محمّد بس است و آل محمد

 

******************************

 

دریا موج می‌زند

ماهی‌ها را جمع می‌کند

و اداره‌ی شیلات را

فرا می‌خواند.  

کدام شما

لرز دهان ماهی‌ها را

بر جداره‌ی رگ‌هاتان

احساس می‌کنید،

زیر پوست کدام شما

ماهی‌ها جمع می‌شوند

و چشم گل آلودشان می‌سوزد  

دریا موج می‌زند

و ما اکنون

  در کامیون بزرگی در راهیم

در اضطراب توده‌یی از ماهی‌ها

که دعا می‌خوانند.

******************************

گل از هيجان باغ بودن مي گفت

سنگ از شب با چراغ بودن مي گفت

در همهمه ي شكفتن و دل بستن

پروانه اي از كلاغ بودن مي گفت

***

از وحشت شب پنجره را مي بندي

در پيله ي تنهايي خود مي گندي

در چشمانت سايه يك لبخند است

داري به كدام معجزه مي خندي!؟

***

ديوار كشيد دور دل تنگي مان

جان داد به آشيانه ي سنگي مان

دنياي من و تو را گره زد در هم

ما مانديم و دروغ يك رنگي مان

********************************

روزهای بارانی
شاعر پرور است
برف
نویسنده های بزرگ خلق می کند
داستان های پاورقی
محصول روزهای آفتابی
رنگین کمان
مخصوص قصه های کودکان
رعد و برق
کارآگاه ها را وارد نوشته می کند
توفان
فیلسوف می زاید
و روزهای ابری
به پاره کردن
همه آنچه روزهای قبل
نوشته شده
می گذرد .

******************************

بعدا نوشت ۱ :

از خاطره ات گدازه ای می ماند
افسوس ِ همیشه تازه ای می ماند

چون صاعقه می روی و از هستی من
خاکستری از جنازه ای ....!

بعدا نوشت ۲ :

هر چقدر تاب مي خورد

تمام نمي شود

کودکی هایم...