از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه

انی رایت دهرأ من هجرک القیامه

 

دارم من از فراقش در دیده صد علامت

لیست دموع عینی هذا لنا علامه

 

هر چند کآزمودم از وی نبود سودم

من جرب المجرب حلّت به الندامه

 

پرسید از طبیبی احوال دوست گفت

فی بعد ها عذاب فی قرب ها السلامه

 

گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم

واللِّه ما راینا حبّا بلا ملامه

 

حافظ چو طالب آمدجامی به جان شیرین

حتّی یذوق منه کاسأ من الکرامه

 

**********************************

 

می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان   

هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان 

 

مه جلوه می‌نماید بر سبز خنگ گردون   

تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان  

 

مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل   

گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان  

 

یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست   

در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان  

 

ای نور چشم مستان در عین انتظارم   

چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان  

 

دوران همی‌نویسد بر عارضش خطی خوش   

یا رب نوشته بد از یار ما بگردان  

 

حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست   

گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان

 

***********************************

 

وقتش رسیده  حال و هوایم عوض شود

با  سار  ِ پشت پنجره  جایم عوض شود

 

هی کار دست من بدهد   چشم های تو

هی  توبه بشکنم  و  خدایم  عوض شود

 

با بیت های  سر زده  از سمت ِ ناگهان

حس  می کنم  که قافیه هایم عوض شود

 

جای تمام  گریه ،  غزل های ناگــــــزیر

با قاه قاه ِ خنده ی بی غم    عوض شود

 

سهراب ِ شعرهای من   از دست می رود

حتی اگر عقیده ی  رستم عوض شود

 

قدری کلافه ام    و هوس کرده ام  که باز

در بیت های بعد ،  ردیفم عوض شود

 

حـوّای جا گرفته  در این  فکر رنج ِ تلخ

انگــار  هیچ وقـت  به آدم  نـمی رسد

 

تن  داده ام  به این که بسوزم در آتشت

حالا  بهشت هم  به  جهنم  نمی رسد

 

با این ردیف و قافیه  بهتر  نمی شوم !

وقتش رسیده  حال و هوایم  عوض شود ...

 

***********************************

 

بعدا نوشت ۱ :

شب در تپش ثانیه ها می گذرد

هر ثانیه با غمی جدا می گذرد

لطفا نگران حال این خسته مباش

سخت است...ولی شکر خدا می گذرد!

 

بعدا نوشت ۲ :

همسایه ها

شاکی شده اند

می گویند دیگر جا برای پارک ماشین هایشان نگذاشته ام

دلتنگی هایم

تمام خیابان چهل و هشتم را اشغال کرده است!

 

بعدا نوشت ۳ :

من به غم‌های خویش مغرورم،به همان روزها که ساده گذشت

که درخت از مقابل پاییز، زرد و مغرور و ایستاده گذشت...

 

بعدا نوشت ۴ :

یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین ...