آه ای زبان پارسی.....(( پایگاه شعر و ادب فارسی ))

ای شعر پارسی! كه بدین روزت اوفكند؟
كاندر تو كس نظر نكند جز به ریشخند
ای خفته خوار بر ورق روزنامهها!
زار و زبون، ذلیل و زمینگیر و مستمند
نه شور و حال و عاطفه، نه جادوی كلام
نی رمزی از زمانه و نی پارهای ز پند
نه رقص واژهها، نه سماعِ خوشِ حروف
نه پیچ و تاب معنی، بر لفظ چون سمند
یارب، كجا شد آن فر و فرمانرواییات
از ناف نیل تا لبة رود هیرمند؟
یارب، چه بود آن كه دل شرق میتپید
با هر سرود دلكشت، از دجله تا زرند
فردوسیات به صخرة ستوارِ واژهها
معمار باستانیِ آن كاخ سربلند
ملاح چین، سرودة سعدی ترانه داشت
آواز بركشیده بر آن نیلگون پرند
روزی كه پایكوبان رومی فكنده بود
صید ستارگان را در كهكشان كمند
از شوق هر سرودة حافظ به ملك فارس
نبض زمانه میزد از روم تا خُجند
فرسنگهای فاصله از مصر تا به چین
كوته شدی به مُعجز یك مصرعِ بلند
اكنون میان شاعر و فرزند و همسرش
پیوند برقرار نیاری به چون و چند
زیبد كزین ترقیِ معكوس در زمان
از بهر چشمزخم بر آتش نهی سپند!
كاینگونه ناتوان شدی اندر لباسِ نثر
بیقربتر ز پشگل گاوان و گوسپند
جیغ بنفش آمد و گوش زمانه را
آكند از مزخرف و آزُرد زین گزند
جای بهار و ایرج و پروینِ جاودان
جای فروغ و سهراب و امّیدِ ارجمند
بگرفت یافههای گروهی گزافهگوی
كلپترههای جمعی در جهلِ خود به بند
آبشخور تو بود هماره ضمیرِ خلق
از روزگارِ گاهان، وز روزگارِ زند
واكنون سخنورانت یك سطر خویش را
در یاد خود ندارند از زهر تا به قند
در حیرتم ز خاتمة شومت، ای عزیز!
ای شعر پارسی! كه بدین روزت اوفكند؟


+ نوشته شده در چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۶:۱۷ ب.ظ توسط مهتاب
|
الهی