باور كنيد; حال و هوايم مساعد است

اين شايعات، شيوه ي بعضي جرايد است

يك صبح، تيتر مي شوم:

اين شخص...

[ بگذريم ]

يك عصر:

خوانده ايد...وتكرار زايد است
Ø

من زنده ام هنوز و غزل فكر مي كنم

باور نمي كنيد، همين شعر، شاهد است


*******************************************


چه تكاپوی رقت‌انگیزی‌ست باد را بنده یِ زمین كردن

یا به سودای كشتنِ خورشید، اسبِ میدانِ جنگ زین كردن

حكم كردن به خاك، تا نرود هرگز از ملك خویشتن بیرون

آتش و آب را به دستوری راهی سرزمینِ چین كردن

بر هوا بخیه و به سِندان مشت می‌زنند و به خویش می‌بالند

گویی از روز اول خلقت بوده تقدیرشان چنین كردن

عقل و تدبیر اكتسابی نیست، گرگ هرگز پلنگ می‌نشود

گرچه در اوج صخره بنشیند طعمة ماه را كمین كردن

راستی را، چه حكمتی دارد این‌كه در آستانة فردا

آهِ سرد از جگر برآوردن، یادِ ایامِ پیش از این كردن

آن‌كه گفته: «نمی‌شود دو نقیض جمع گردد» ندیده اینان را:

باطناً راه كفر پیمودن، ظاهراً ادعای دین كردن

گرچه هستند در عمل اینان پیرو سیرة عبیدالله

بام تا شام كارشان شده است لعن آن كافرِ لعین كردن

برده زاهد تمام عمرش را رنج بیهوده؛ غافل از آن‌كه

داغ بر دل نشان بندگی است، نه كه آن داغ بر جبین كردن

بابِ درد و دریغ و افسوسند ابلهانی كه عمرشان طی شد

در ادای صحیح «عین» از حلق یا كه در مدّ «ضالین» كردن

خواجه‌ای كه مدام دست و دلش پیِ تزیینِ نقش ایوان است

در دل دوزخ است تقدیرش هوسِ جنتِ برین كردن


*********************************************


بعدا نوشت 1 : و فقط ابرها.....و فقط این ابرهایند......كه مثل دانه‌های ریز یا درشت

باران......دارند همه‌چیزت را می‌دانند......


بعدا نوشت 2 : نام تو را می نویسم با مَدی بلند . و اضافه می کنم (( ضرورت دارد

 با مَد بخوانند)) می خواهم جهان نفس کم بیاورد در بردن نامت......



بعدا نوشت 3 : سر بریده است........هر واژه ایی که در امتداد عشق تو نبود......فردا

 به حکم قتل واژگان سر به دار می شوم......